بحرانها رایجتر از آنچه فکر میکنیم، هستند..بحرانها بخشی از زندگی هستند و اگرچه قرار نیست همیشگی باشند باید آنها را بپذیرید تا بتوانید خود را برای مقابله با آنها به طور مناسبی مجهز کنید.بحرانها بخشی از زندگی هستند و اگرچه قرار نیست همیشگی باشند باید آنها را بپذیرید تا بتوانید خود را برای مقابله با آنها به طور مناسبی مجهز کنید.
بحران در هر سن و مرحلهای وجود دارد
همانطور که بیماری، فقیر و غنی، بزرگ و کوچک نمیشناسد، بحرانهای زندگی نیز همین طور هستند و در تمام مراحل زندگی مان از کودکی تا بزرگسالی ممکن است وجود داشته باشند و هرکس نسبت به شرایط خود بحران را سخت و دردناک تجربه میکند. مثلا دعوت نشدن به یک مهمانی برای یک نوجوان میتواند همانقدر دردناک باشد که یک مرد میانسال حرفهاش را از دست بدهد. مقدار درک اضطراب و صدمات روحی بر اساس عوامل بسیاری مانند سن، جنسیت، شخصیت، سطح تحصیلی، روابط خانوادگی، شبکه دوستان، سلامت عاطفی و بلوغ معنوی سنجیده میشود. هر قدر به بلوغ فکری بیشتری رسیده باشید، بهتر میتوانید بحرانهای زندگیتان را از سر بگذرانید. فراموش نکنیم که زندگی رشد کردن است و گاه بحرانها رشد روحی و فکری تان را سرعت میبخشند. اگر بحرانها را به عنوان بخشی از زندگی بپذیرید، میتوانید با درست اندیشیدن، پایان خوبی برایشان رقم بزنید. پس از گذراندن هر بحران، دیدتان نسبت به دنیا عمیق تر شده و از این پرسش «چرا من ؟» به «چرا من نه ؟» میرسید. دیدن دنیا و مشکلاتش با نگاه واقع گرایانه شما را از هر چالشی موفق بیرون میآورد.
برای رفع حوادث آسیبزا، راههای سادهای وجود ندارد
گاهی اوقات وقتی دچار بحرانی میشوید، به دنبال علت آن هستید. اما برخی بحرانها مانند از دست دادن عزیزی یا بلایای طبیعی، خارج از کنترل و اراده افراد است و نمیتوان جلوی این نوع رویدادها را گرفت و حتی دلیل خاصی برایشان آورد. اما برای گذراندن این بحرانها باید یاد بگیرید در برابرشان واکنشهای مناسبی اتخاذ کنید. هرگز نباید ذهن خود را با گفتن عباراتی مانند اینکه «اگر اینطور نمیشد …» مشغول کنید تا تفکر و ذهنتان مجال اندیشیدن به راهحلهای مناسب برای رسیدن به وضعیت مطلوب بیابد….